-
برایم اواز بخوان
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1385 20:04
اگر شب تاریک با غرورش فرا رسید و من به مسافرتی شاید طولانی رفته بودم برایم و به یادم اواز بخوان به یاد خنده هایمان بر این مردم به یاد تنفرم به یاد تاریکی ات من خواهم شنید .
-
بازگشتم
شنبه 3 تیرماه سال 1385 02:16
مردم بی روح و دینداری عهده دار ما شدند پس خنده ام تلخ است و لبانم خاموش دیگر شعرهایم را در دفتر سیاه و کوچکم فرو میکنم به تازگی چیزی اموخته ام و ان تنها نگاه کردن است از من نرنجید دوستان تاریکم احمقان را میشناسم که تاج بر سر دارند هر روز همین کمدی قلاده های خرافات این دنیا و ان دنیا من فقط میخندم اما روزی کشتی ابلهان...
-
پینک
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 18:52
مردی که میدوید کودکی که میگریست دختری که میشنید صدایی که دروغ میگفت خورشیدی که میسوخت مردی سیاه پوش بر اسبی همچون برف سفید زندگی بی هدف به پایان رسیده چشم ها ملتهب و اشکها همچنان جاری ست مردی که در شفق رنگ میبازد
-
چرخه ادامه خواهد داشت
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 09:59
در اندیشه و زمان غرقم سوگند خاموشی خوردم تا دیگر سوگند نخورم صدای پرندگان شب مرا هدایت میکنند پرندگان تاریک درونم احتیاجی ندارم به نیازی کسی چیزی خدایی درخشیدن خورشید برایم مهم نیست مهم نیست کسی برایم لالایی بخواند یا نه نه اصلا مهم نیست درد چشمانم خش خش سینه ام فکرهای عوضی درون سرم باید این زندگانی را نیز به اخر...
-
باز هم .....
جمعه 9 دیماه سال 1384 20:21
هرگز فهمیدی میخواهند با تو چه کنند؟ فکر میکردی دستت را خواهند گرفت؟ فهمیدی هستی ات به یغما رفته؟ تو فقط همانند احمقی دنبال کردی هنوزهم این کار را میکنی چون تو ترسویی بیش نیستی احمق تر از احمق بیچاره تر از بیچاره مفلوک تر از مفلوک با تو هرچه کنند کم کرده اند این مومنان کافر این راستگویان کذاب این شجاعان بزدل این عاقلان...
-
این منم
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 06:16
بی سوادم اما مینویسم من ازادم من هستم پس مینویسم مینویسم و فریا میزنم فرصتم کم است من خواهم رفت اما نه برای همیشه چرخه ام ادامه خواهد داشت اما نمیخواهم فرصتی از دست دهم تنفرم را فریاد خواهم زد من متنفرم چون انسانم بخششی طلب نمیکنم محدود نمشوم اما عاشق میشوم تا لذت برم و شهوت به دوست داشتنم را ارضاء.........