مردم بی روح و دینداری عهده دار ما شدند
پس خنده ام تلخ است و لبانم خاموش
دیگر شعرهایم را در دفتر سیاه و کوچکم فرو میکنم
به تازگی چیزی اموخته ام
و ان تنها نگاه کردن است
از من نرنجید دوستان تاریکم
احمقان را میشناسم که تاج بر سر دارند
هر روز همین کمدی
قلاده های خرافات
این دنیا و ان دنیا
من فقط میخندم
اما روزی کشتی ابلهان به گل نشسته
و تاریکی حکم فرما خواهد شد